وی افزوده است: با این حال این هم مهم است که این همبستگی یا وحدت ملی چگونه به وجود میآید یا تقویت میشود. طبیعی است که این مهم زمانی حاصل میشود که آحاد نیروهای سیاسی درباره معضل و پدیدهای که با آن مواجه شدهاند نوعی اتفاق نظر پیدا کنند. بر این اساس در مورد اعتراضات اخیر در برخی شهرهای کشور به نظر میرسد متأسفانه دست کم تا این لحظه این اتفاق نظر در خصوص چرایی آن بهدست نیامده است.
رئیس جمهوری کشور در سخنان خود تلاش میکند بگوید نارضایتیها و سرخوردگیها را درک میکند اما شکل بروز این نارضایتیها باید از مسیر قانونی باشد. شماری از اصولگرایان معتدل و میانه رو و اصلاحطلبان نیز همین حرف را میزنند و میگویند ضمن شنیدن اعتراضات مردمی، دنبال کردن آن باید از مسیرهای تعریف شده قانونی باشد تا مانع سوءاستفاده عناصر بیگانه و تبدیل شدن اعتراضها به آشوب و اغتشاش شود. در کنار این دسته، برخی دیگر هم اساساً به اینکه معترضان به صرف مشکلات اقتصادی به خیابان آمدهاند، اعتقادی ندارند. بلکه مجموع اعتراضات را ذیل برنامهریزی خارجیها و دشمنان نظام تعریف میکنند.
در چنین فضایی وقتی سخن از نقش و برنامه امریکا، اسرائیل، عربستان سعودی و حتی داعش برای تحریک این اعتراضها گفته میشود، چه بسا تالی آن،این خواهد بود که برخورد و سرکوب،یگانه راه حل مطلوب عنوان شود. برخی با این نگاه تصور میکنند که برخورد با اعتراضات و سپس ترتیب دادن تظاهرات رسمی برای محکومیت آنچه رخ داده و تکرار تمهیداتی که در گذشته نیز سابقه داشته کفایت میکند. فارغ از هر گونه قضاوت درباره این تحلیلها - این قلم موضع صریح خود در این باره را اعلام کرده است- تا وقتی این اتفاق نظر میان جریانهای سیاسی به وجود نیاید که ریشه این اعتراضها چیست؛ در نحوه برخورد و چه باید کرد نیز نمیتواند اتفاق نظری به وجود بیاید.
بنابراین گام نخست برای تقویت وحدت ملی در مواجهه با این مسأله این است که سران سه قوه و مسئولان نظام حتی اگر لازم بود پشت درهای بسته بنشینند و به مفاهمه درباره علل واقعی و نه ادعایی این اعتراضات بپردازند و صورت مسأله را بدرستی تعریف کنند.
دموکراسی یا پوپولیسم
ناصر فکوهی، استاد دانشگاه تهران نیز در یادداشتی درباره اعتراضهای اخیر در روزنامه شرق نوشته است: نگاهی گذرا به سال ٢٠١٧ که چند روز پیش به پایان رسید، گویای یک واقعیت دردناک است که هرچه زودتر پذیرفته شود، شاید بتوان زودتر و کاراتر نیز درمانی، حتی میان و درازمدت، برای آن یافت.
٢٠ سال پیش در آستانه هزاره سوم میلادی، به نظر میرسید نظامها و فرایندهای دموکراتیک با سقوط امپراتوری شوروی پیشین، اصلاحات اقتصادی- اجتماعی گسترده در چین و آسیای شرقی و جنوبشرقی و گسترش نظامهای دموکراتیک در آسیای میانه و خاورمیانه، اروپای شرقی و آمریکای لاتین، وارد صحنه شدهاند. بهعلاوه بالاگرفتن قدرت نیروهای عدالتطلب و میانهرو، احزاب طرفدار محیط زیست، صلحجو و مخالف نظامیگری در صحنه سیاسی قدرتهای بزرگ اروپای غربی و آمریکای شمالی، آغازی جدید را برای جهان نوید میداد. به نظر میرسید زندگی بهتر، مرفهتر و بهدور از خشونت و آکندهتری از آزادی در کنار فناوریهای جدید رایانهای ازجمله شبکههای اجتماعی، موتورهای جستوجو، برنامههای دسترسی باز و... نویددهنده چنین جهانی هستند؛ اما حادثه یازدهم سپتامبر ٢٠٠١ و حوادث پس از آن، یعنی تخریب چندین کشور در خاورمیانه به دست آمریکا، تلنگری بود که احتمال پدیدآمدن سناریوی دیگری را که شاید بتوان آن را سناریوی وحشت نامید، پدید آورد. این سناریو در خطوط کلی، پیشبینی میکرد میان سرمایهداری متأخر مالی، ضداجتماعی و پولمحور از یکسو و سیستمهای سیاسی قدرتمدار یا پوپولیستی جهانسومی از سوی دیگر، اتحاد شومی به وجود بیاید که دستاوردهای بیش از ٥٠ سال صلح نسبی در جهان را بر باد دهد.
سال ٢٠١٧ متأسفانه از بسیاری جهتها نشان داد این سناریوی هولناک چندان دور از واقعیت نبوده و درصورتیکه جنبش گستردهای در سطح جهان برای مقاومت شکل نگیرد، باید شاهد تخریب یکبهیک این دستاوردها باشیم. دیدیم دموکراسی شکنندهتر از آن است که تصور میکنیم. اکنون میتوانیم موقعیت و حال کسانی را که در دهه ١٩٢٠ در وایمار آلمان، یعنی فرهیختهترین کشور جهان از لحاظ فرهنگی در آن زمان، به خطر بالاگرفتن اقتدارگرایی و فاشیسم با سرعتی باورنکردنی هشدار میدادند، درک کنیم. کمتر از ٢٠ سال پس از حکومت وایمار، اروپا در بخش اعظم خود به پهنهای سوخته تبدیل شده بود با بیش از ٦٠ میلیون کشته و دهها میلیون آواره، مصیبتزده، بیپناه، گرسنه و فقرزده. ٢٠١٧ سالی بود که بدون هیچ شکوتردیدی یک مصیبت بزرگ در آن، ریاستجمهوری دونالد ترامپ در آمریکا بود و مصیبت دیگر، موج گسترده بنیادگراییهای سلفی، تروریسمهای نژادپرستانه، حرکات و رژیمهای پوپولیستی ملیگرا که در جایجای جهان سر بلند کردند و هرچند در بسیاری از نقاط تا گرفتن قدرت نرسیدند (فرانسه، هلند...)، اما همینکه بهمثابه آلترناتیوهایی نیمهجدی مطرح میشدند و در برخی از نقاط احزاب سنتی با پیشینه طولانی را از میان بردند، نشانه خطرات بزرگی است که ممکن است از راه برسند.
در فرانسه ائتلاف بزرگ احزاب گلیستی و حزب قدیمی سوسیالیست تقریبا بهطور کامل فروپاشید، در آمریکا هرچه بیشتر شاهد آن هستیم که حزب قدیمی جمهوریخواه در برابر دوراهی انتخاب «ترامپیسم» (یا نژادپرستی فاشیستی، پوپولیستی و ضدروشنفکرانه بخشی از فرودستان به رهبری توهم سرمایهداری مالی) یا وفادارماندن به اصول قدیمی خود، قرار میگیرد و کم نیستند سیاستمدارانی که راه ترامپ را برگزیدهاند و به احتمال قوی، سال آینده در انتخابات میاندورهای این حزب نیز مانند احزاب گلیست فرانسه، ضربه سنگینی خواهد خورد؛ اما ترامپیسم با ترامپ از میان نخواهد رفت. این روندی است که از لحاظ سیاسی، پوپولیسم، نژادپرستیها و ملیگراییهای متأخر را با به جان هم انداختن اقوام و فرهنگهایی که قرنها با یکدیگر میزیستهاند، در برنامه خود دارد تا بازار فروش تسلیحات را گرم کرده و تقاضای انرژیهای نفتی را افزایش دهد. برنامه ترامپ، آمریکا را به سالهای ١٩٦٠ و جنبش مبارزه برای حقوق سیاهپوستان بازگردانده و پوپولیسمهای آمریکای لاتین (از راست و چپ) و آسیای جنوبشرقی، به کشتارهای بزرگی مانند نظامیان بودایی برمه علیه مسلمانان این کشور دامن زده است و در این میان، دو کشور بزرگ شرق اروپا و آسیا، یعنی روسیه و چین، بهشدت به فرمول سرمایهداری مهارگسیخته و نظامهای اقتدارگرای پوپولیستی، ملیگرا و شبهدموکراتیک در ترکیب با نئولیبرالیسم اقتصادی و سرمایهداری افسارگسیخته قرن نوزدهمی تمایل دارند.
گزارشی که روزنامه واشنگتنپست در اوایل سال ٢٠١٧ (١٣ فوریه، به قلم کاسپاروف و هالورسین) منتشر کرد، با اتکا به آمار سازمانهای معتبر بینالمللی، نشان میدهد امروز نزدیک به سهمیلیاردو ٩٠٠ میلیون نفر، یعنی ٥٣ درصد جمعیت جهان، زیر سلطه رژیمهای دیکتاتورمنش زندگی میکنند، ٨٣٦ میلیون نفر زیر خط فقر مطلق هستند و ٧٨٣ میلیون نفر فاقد آب لولهکشی. در جهان کنونی، ٦٥ میلیون نفر به دلیل جنگ و تنشها از خانههای خود آواره شدهاند و در فاصله کمتر از ٢٠ سال از ١٩٩٤ تا ٢٠١٣، بیش از ٢١٨ میلیون نفر قربانی مصائب طبیعی شدهاند. اینها تنها چند رقم بهمثابه مشت نمونه خروارند که سقوط دموکراسی در منطقه خاورمیانه و کشورهای عربی، در آمریکای لاتین و در آسیای شرقی و جنوبشرقی و همچنین تداوم رژیمهای بسته در نظامهای بزرگ غیرغربی که کنترل تقریبا کل صنعت و تجارت جهان را در دست دارند، بخش دیگری از این واقعیت را میسازند. با توجه به این نکات است که باید توجه داشته باشیم، ما هم امروز در کشور خود در برابر یک انتخاب بزرگ قرار گرفتهایم؛ یا وفادارماندن به شعارهای اساسی انقلاب، یعنی تأمین آزادی، استقلال، رفاه، آسایش و برخورداری همه مردم این کشور از ثروتهای بیپایان، در صلح و همگرایی میان تمام فرهنگهایش که انتخاب درست و بجایی است، یا انتخاب راهی (و بهتر بگوییم بیراههای) که سرابی بیش نیست.
هیچکدام از مردم ما نه طالب ناآرامی داخلی هستند و نه بهویژه خواستار تنش با همسایگان و نیروهای بیگانه و به همین دلیل، همواره از همه اهداف استراتژیک دفاعی کشور دفاع کرده و میکنند. در این میان، تأمین رفاه این مردم و اجرای کامل قانون اساسی در بخشهای مربوط به رفاه و ضمانت دولت برای تأمین حقوق مردم و مبارزه جدی با فساد اقتصادی و فرهنگی، در کنار استقلال و گسترش دائمی آزادیهای سیاسی و اجتماعی، تنها شانسی است که از رشد پوپولیسمهای خطرناک که به بهانه دفاع از حقوق مردم میتوانند تنشهای بزرگی را در پهنه متکثر فرهنگی و اجتماعی با سلایق و سبکهای زندگی بسیار گوناگون ایجاد کنند، جلوگیری کند. از هماکنون در همه کشورهای جهان بهویژه در آمریکا، مردم در پی بهتثبیترساندن هدف استراتژیک آشتی انسان با طبیعت و برپایی اقتصادی انسانمحور و کنارگذاشتن رفتارهای غیرانسانی و ضدطبیعت و سوداگرانه هستند و ما نیز باید جایگاه خود را در این مبارزه داشته باشیم؛ چون ممکن است اگر دست روی دست بگذاریم، مانند همسایگان خاورمیانهای خود، از این آفت در در جهان آسیب ببینیم.
صدای شنیده نشده دیروز، فریاد شنیده نشده امروز
عباس عبدی، فعال سیاسی اصلاحطلب نیز در یادداشتی
در روزنامه اعتماد مینویسد: در فرهنگ دینی
بسیار گفته شده است كه: «مومن از یك سوراخ دو بار گزیده نمیشود.» به نظر میرسد كه
منظور از این حدیث، تاكید بر حداقلی از بینش و دانش به عنوان یك ویژگی فرد مومن است.
نتیجهای كه میتوان گرفت این است كه اگر كسی یا كسانی از یك سوراخ نه دو بار كه چند
بار گزیده شوند، میتوانیم بگوییم كه مومن شناخته نمیشوند. حالا اگر خود فرد نیز دستش
در سوراخ گزیده نشده باشد ولی ببیند كه دست دیگران گزیده شده است، باز هم باید احتیاط
كرده و درس بگیرند. سال گذشته در همین روزها كتابی را با آقای دكتر گودرزی منتشر كردیم
به نام «صدایی كه شنیده نشد»، این كتاب در اصل پژوهشی است كه در سال ١٣٥٣ از طرف مجموعهای
از استادان ارتباطات برای رادیو تلویزیون وقت به مدیریت دكتر اسدی و دكتر تهرانیان
انجام شد. پژوهش با هدف خاصی برای رادیو تلویزیون آن زمان انجام شده است، ولی مضمون
مهمی در آن است كه برخی از افراد تیزبین آن زمان متوجه آن شدند و امروز كه پژوهش را
میخوانیم این مضمون روشنتر از همیشه دیده میشود.
در واقع پژوهش به زبان بیزبانی، اعلام میكرد كه اتفاقاتی در راه است. این صدا خیلی بلند نبود. ولی اگر گوشهای تیزی وجود میداشت، احتمالا آن را میشنید. امروز همه تعجب میكنند كه چرا كسی در آن زمان متوجه ماجرا نشد. آن زمان گذشت، ولی امروز نه آن صداهای ضعیف، كه چندین سال است فریادهای بلند از سوی بسیاری از صاحبنظران مطرح است كه با عدد و رقم میگویند مجموعه مطالعات موجود نشان میدهد كه شاخصهای ذهنی و عینی، هیچكدام مطلوب نیست، و به نظر ما حتی مهمتر از شاخصهای عینی، شاخصهای ذهنی است. شاخصهای امید به آینده، اعتماد به دیگران و حكومت، ارزیابی از اخلاقیات جامعه، ارزیابی از عدالت، ارزیابی از وضع آینده، نگرش نسبت به مشكلات اقتصادی و اجتماعی، مساله فساد و... هیچكدام در موقعیتهای مطلوبی قرار ندارند، سهل است كه در وضع نامطلوب قرار دارند. شاخصهای عینی نیز نیازی به بیان نیست. وضع رشد اقتصادی، بیكاری، تورم و مسائل دیگر از جمله آلودگیهای هوا، ترافیك، وضع آب و... همه و همه میتوانند آسیبزننده به ثبات و آرامش روانی فرد و جامعه باشند. در كنار همه اینها فقدان انسجام اجتماعی نیز اهمیت خاص خود را دارد كه در عمل برنامهریزی را بلاموضوع كرده و شاید هم ریشه بخشی از این مشكلات است.
این نتایج نه تنها قابل تعبیر و تفسیری غیر از آنچه كه نشان میدهند نیستند، بلكه، بسیار واضح و روشن هستند كه نیاز به تفسیر پیچیده داشته باشند و بارها و بارها از طرف محققان و افراد مطلع در علن یا در جلسات محدود بیان شدهاند. ولی حیف و صدحیف كه برخی افراد جاهل و قدرتپرست كه ذرهای درك و شعور فهم بدیهیات را ندارند، با خودشیرینیهای گوناگون به رد و نفی این بدیهیات میپردازند و مانع از آن میشوند كه كوششی در خور برای حل مشكلات صورت گیرد. گروهی از آنان طی ٨ سال منابع كلان كشور را به باد دادند و شغلی ایجاد نكردند، گروهی دیگر هر كس هرچه گفت با انگهای گوناگون آنان را به سكوت فراخواندند. همهشان با تكیه بر چاپلوسی و ریا و مجیزگویی و با هدف برخورداری از سفره گشوده شده، اقدام به حذف دیگران كردند. رسانه ملی كشور را با دهها هزار پرسنل و امكانات به روزی نشاندند كه در برابر یك رسانه به نسبت كوچك فرامرزی خلع سلاح شد. گروهی دیگر در برابر مسائلی همچون حضور زنان در ورزشگاهها یا برگزاری یك كنسرت و یا... چه قشقرقی كه به پا نكردند، ولی هیچگاه زحمت برخورد با یك فساد و ظلم را به خود نداند. هرچه گفتیم امثال مرتضویها خیرخواه كشور و حكومت نیستند و دیر یا زود از عملكرد آنان ضربهای خواهید خورد كه هیچگاه قد راست نكند، خندیدند و گذاشتند كارش را بكند.
در حل سادهترین مسائل كشور در ماندهاند، آنگاه مدیریت جهانی را پیش روی مردم میگذارند و كلا مسائل كشور را به سخره گرفتند و در مقابل بسیاری دیگر، خون دل خوردند و دم فرو بستند كه میدانستند وضع منطقه چگونه است و چه سرنوشتی تمدن ایرانی را تهدید میكند و از این سكوت استنباط مناسبی نشد و فرصتها مثل ابر از دست رفت. در این میان نیز برخی هرچه كوشیدند نقارها را برطرف و وحدت نسبی ایجاد كنند؛ كینههای كهنه شده مانع شد. گذشت، آنچه گذشت. باز هم میتوان گذشته را به پشت سر انداخت، مشروط بر اینكه حداقل اینبار چشم خیلیها بر واقعیات جامعه باز و تصمیمات شایسته برای آینده كشور اتخاذ شود. این بحران اكنون آشكار شده و نباید خود را متوقف به آن كنیم؛ بیش و پیش از چیز باید برای خروج موثر و بادوام از چنین بحرانی اندیشه كرد.
اعتماد به مردم
الیاس حضرتی، نماینده تهران در مجلس شورای اسلامی نیز نوشته است: حوادث روزهای اخیر كشور، اگر چه برخی نگرانیها را در بین مسوولان كشور ایجاد كرده است اما همانطور كه رییسجمهوری هم تاكید كرد نقد و اعتراض مردم فرصت است، نه تهدید. از این منظر باید به اتفاقات و اعتراضات مردم در چند روز گذشته و در برخی از شهرها با رویكردی متفاوت نگاه كرد.
به عنوان شخصی كه سالها در فضای رسانهای كشور فعال بودهام و هماكنون نیز رسالت رسانهای برای خود قائل هستم، معتقدم در جمهوری اسلامی كه بر پایههای مردمسالاری دینی بنا نهاده شده است؛ رسانهها به عنوان ركن چهارم دموكراسی همواره توانستهاند با انعكاس درست رویدادها و ارایه تحلیلهایی به دور از غرضورزیهای گروهی و جناحی، نهتنها راه را بر فضاسازیهای رسانههای بیگانه ببندند؛ بلكه موجب جلب اعتماد عمومی و ایجاد حس همدلی و همراهی ملی شوند تا برخی نقدها و اختلاف نظرها داخل كشور و در فضای گفتوگو حل و فصل شود.
از سوی دیگر جایگاه نمایندگی مردم در مجلس نیز این وظیفه را بر دوش من میگذارد تا صدای مردم را بشنوم و پیگیر مطالبات آنان باشم و از حق مشروع آنها برای رسیدن به زندگی بهتر مبتنی بر آرمانهای انقلاب دفاع كنم.
مطالبات بر حق مردم آن دسته از مطالباتی است كه افكار عمومی این روزها انتظار دارد مسوولان آنها را مدنظر قرار دهند. از این منظر اعتراض به برخی نابسامانیها و انتقاد از برخی رویهها حق مردم است و میتواند به بهبود عملكرد مسوولان نیز كمك كند. این حقوق در قانون اساسی جمهوری اسلامی كه حاصل مجاهدتهای انقلابیون است به رسمیت شناخته شده است و همگان بر این مهم تاكید دارند.
علاوه بر آن، اگر بخواهم از جایگاه یك فعال حزبی به حوادث روزهای اخیر نگاه كنم، میتوان كاستیهای موجود در فعالیت حزبی را عامل برخی از اتفاقات این روزها دانست. در واقع در فضای سالم فعالیت حزبی، احزاب و سندیكاها میتوانند نقش واسطه میان جامعه و حاكمیت را بازی كنند تا مطالبات مردم از رهگذر احزاب و نهادهای واسط همچون سندیكاها و انجمنهای صنفی به جایگاههای مدیریتی منتقل شود. وجود احزاب قدرتمند و سندیكاهای موثر نه تنها میتواند انتقادها و اعتراضهای مردم را به مسیرهای عقلانی و درست هدایت كند، بلكه پاسخگویی مسوولان را مبتنی بر راهكارهای برنامهمحور خواهد كرد.
در جمعبندی این سه رویكرد اگر بخواهیم راهكاری برای عبور از برخی بحرانهای احتمالی ارایه دهیم چند نكته را باید در نظر گرفت. حوادث این روزها را باید با مرزبندی مشخصی تفسیر كرد. بخشی از حوادث روزهای اخیر مربوط به مردم است كه به برخی از رویكردها و فرآیندها اعتراض و انتقاد دارند. این انتقادها و اعتراضها را باید به دور از برخی سوءاستفادههای عناصر تخریبگر دانست. مردم معترض نسبت به دستهای از سیاستهای اقتصادی و شرایط زندگیشان اعتراض دارند و مطالباتشان باید از سوی مسوولان، رسانهها، نمایندگان، دولتمردان و حاكمیت شنیده و به رسمیت شناخته شود.
این اعتراضها و نقدها از زبان مردمی است كه در طول سالهای پیش از انقلاب مجاهدتهای فراوانی برای پیروزی انقلاب اسلامی داشتهاند؛ همان مردم پس از پیروزی انقلاب نیز حفظ دستاوردهای انقلابشان را در اولویت خود دانستند و هشت سال در جنگ تحمیلی برای دفاع از كشور و انقلاب جانفشانیها كردند. اغراق نیست اگر بگوییم كه امروز در هر یك از خانوادهها دستكم یكی از عزیزانشان جان و خون خود را در مسیر انقلاب و دفاع از كشور، فدا كرده است. در چنین شرایطی این مردم، هرگز حاضر نخواهند شد انقلابی را كه با خون عزیزانشان آبیاری شده است در معرض آسیبها و سوءاستفادههای بیگانگان قرار دهند اما اعتراض به برخی ناكارآمدیها را حق خود میدانند كه بدون شك باید از طرف مسوولان به رسمیت شناخته شود.
این انقلاب همانطور كه بنیانگذار كبیر آن حضرت امام خمینی(ره) برآن همواره تاكید داشتند انقلاب مستضعفین است و حال نمیتوان از كنار مطالبات این طبقه عبور كرد. از سوی دیگر نمیتوان انكار كرد كه اعتراض بدون رهبر و بدون غرض مردم در معرض سوءاستفادههای جریانهای ضدانقلاب قرار ندارد؛ چرا كه اپورتونیستهای براندازخواه سالهاست دندان خود را برای دریدن دستاوردهای انقلاب ایران و انتقام گرفتن از ایرانیان تیز كردهاند.
اما رویكرد درست آن است كه مسوولان میان این دو (اعتراض بر حق مردم و تخریبها و سوءاستفادههای عناصر ضدانقلاب) تفكیك قائل شوند تا سره از ناسره متمایز شود و قطار انقلاب به دور از تندبادهای بیگانگان با هدایت دلسوزان داخل كشور در مسیر درست و با اتكا بر نیروی مردم، به راه خود ادامه دهد.
برای تفكیك قائل شدن میان این دو جریان و به جهت پیشگیری از سوءاستفادههای عناصر بیگانه و ضدانقلاب میتوان راهكارهای متعددی اندیشید؛ یكی از این راهكارها این است كه دستگاههای متولی نه تنها حق اعتراض و انتقاد را برای مردم به رسمیت بشناسند بلكه با صدور مجوز تجمعات در مكانهای مشخص، ضمن تامین امنیت این تجمعات، عرصه را بر فرصتطلبان و سوءاستفادهكنندگان تنگ كنند. در چنین شرایطی تامین امنیت شهروندان معترض بر عهده نیروهای انتظامی و امنیتی خواهد بود. از سوی دیگر به این دلیل كه اعتراض از سوی نظام و مسوولان به رسمیت شناخته شده جو خشمگینی و عصبانیت تا حدودی فروكش خواهد كرد. در این میان خود مردم، اغتشاشگران، فرصتطلبان و عناصر وابسته به شبكههای برانداز را تسویه خواهند كرد و از آسیب وارد شدن به اموال عمومی و توسعه نگرانی در كوچه پس كوچههای شهرهای كشور جلوگیری خواهد شد.
ما در سالهای پس از انقلاب تجربه راهپیماییهای متعدد و هر ساله نظیر ٢٢ بهمن، روز قدس و دیگر مناسبتهای انقلابی را داریم كه بدون هیچ تهدید امنیتی و با درایت دستگاههای نظامی و امنیتی با حضور شكوهمند مردم برگزار میشود؛ مردمی كه این روزها به بخشی از تصمیمهای كشور اعتراض دارند، همان مردم هستند و انقلاب و كشور را نیز از خود میدانند؛ آنها بهتر از هر كسی از این انقلاب و كشور دفاع كردهاند و همچنان نیز به آن وفادار هستند. چنین راهكاری میتواند دست فرصتطلبان و ضدانقلابها را برای همیشه از كشور كوتاه كند. البته غیر قابل كتمان است كه این اعتراض در حال حاضر بیسر است و جریانهای فرصتطلب و اپوزیسیون برانداز فرصت را برای عملیات فرصت طلبانه خود مهیا دیدهاند.
سر خط خبری رسانههای معاند نشان میدهد كه جریان ضد انقلاب تلاش دارد تا سر خود را بر بدنه اعتراضی مردم سوار كند. همچنین تردیدی نیست كه این جریانهای ضد انقلاب ستون پنجم و شبكه خفته خود در ایران را سر خط آورده و ماموریت دادهاند تا با حضور در میان مردم و تغییر فاز مطالبات اقتصادی و معیشتی به فاز سیاسی، مردم نظام را رودر روی هم قرار دهند. از همین حیث وظیفه پاسداران امنیتی، اطلاعاتی و انتظامی كشور برای مرزبندی میان معترضان واقعی و ستون پنجم مردم نما، كار دشواری است. البته با توجه به اقتدار سازمانهای امنیتی –انتظامی كشور كه محصول رشادتها و تجربه بحرانهای رنگینكمانی همه سالهای پس از پیروزی انقلاب است اطمینان دارم كه مرزهای بین «مردم» و «اغتشاشگران» به زودی برای افكار عمومی شفاف و روشن خواهد شد. اما در این میان باید توجه داشت كه شاید برخی از معترضین و ضابطین هم در صحنه ناآرامیها گرفتار جو احساسی شده باشند.
برهمین اساس ضرورت دارد تا نهادیهای ذیربط با دقت تمام احساسات خود را كنترل كرده و واكنشی قهرآمیز با این دسته از معترضین نداشته باشند. به زبان دیگر در مقام سیاستمداری كه در لایهای از قدرت قرار دارد و رسالت اصلیاش آگاهسازی افكار عمومی است به نیروهاى انتظامی و امنیتی میگویم كه در همه جای دنیا سپر تخلیه احساسات، بغض و عقدههای انباشته شده جامعه نیروهای امنیتی و انتظامی هستند و نباید واكنش متقابل در برابر بروز چنین احساساتی، قهریه و خشن باشد. هرگونه رفتار قهرآمیز بازی در زمین جریانهای ضدانقلاب و برانداز است. همه ما باید مراقب باشیم در زمینی كه دیگران طراحی كردهاند، بازی نكنیم.
علل ناآرامیها
غلامعلی ریاحی، حقودان نیز در یادداشتی در روزنامه
آرمان نوشته است: هندویی نفت اندازی میکرد. یکی او را گفت: تو را که خانه نئین است،
بازی نه این است (سعدی). درباره حوادث چند روزه اخیر واکنشهای رنگارنگی ابراز میشود
ولی همه در یک نکته اشتراک دارند و آن اینکه نقش مردم جامعه در آن نادیده گرفته میشود.
چند سالی است که تحصیلکردگان بیکار و اخراجیهای بنگاههای اقتصادی لشکر بزرگی از
بیکاران فراهم آورده که در هر حرکت اعتراضی جامعه میتوانند سهم و نقش داشته باشند.
از یکسو این تحصیلکردگان که نتوانستهاند در ساختار اجتماع جایگاه شغلی پیدا کنند
و از طرف دیگر بیکارانی که به علت رکود فضای کسب و کار مشاغل خود را از دست دادهاند،
محور اصلی اعتراضات اخیر را تشکیل میدهند. در این میان البته بنگاههای خبری و رسانههای
خارجی و گروههای مخالف خارج از کشور نیز هیزم خود را به آتش میاندازند.
رئیسجمهور ناکارآمدی در پاسخ به نیازهای عمومی را به گردن جناح مقابل و کانونهای غیر پاسخگو میاندازد و به طور عمده میگوید این نهادها نگذاشتند مردم ایران حاصل اقتصادی برجام را برداشت کنند. محور اصلی اعتراضات اخیر بیتردید وضعیت نابسامان اقشاری از طبقات متوسط و پایین جامعه است. چند میلیون تحصیلکرده بیکار همراه با مالباختگان موسسات اعتباری و فقدان نقدینگی در دولت که نمیتواند برای خرید خدمات و تولیدات مورد نیاز پول نقد بپردازد و به جای آن اوراق مشارکت میدهد که با ۳۵ درصد کمتر از ارزش اسمی در بازار به فروش میرسد، وضعیت بسیار پیچیده فعلی را پدید آورده است. سیاسی شدن تقاضاهای مربوط به فسادهای موسسات اعتباری به سهم خود بنیه دولت را تحلیل برده و در واقع پولی برای کارهای عمرانی باقی نمیگذارد. در این میان، کافی بود در لایحه بودجه بهای بنزین گران شود یا بودجه اختصاص یافته به بعضی نهادهای فرهنگی شفاف سازی گردد و نتیجه آن موج اخیر است که البته ریشههایی عمیقتر دارد. برخی مسئولان اجرایی ناکارآمدی خود را با بزرگنمایی نقش دولتهای خارجی و گروههای معاند میپوشانند. در حالی که نه رهبران عربستان و نه ترامپ و نه نتانیاهو دارای آن اعتبار و وجاهت نیستند که به خواست آنان امواج اعتراضی شکل بگیرد. سرویسهای امنیتی بیگانه نیز بیکار نیستند.
چند حرفهای یا نادان را به درون اعتراضات مردمی میفرستند، بانک و پاسگاه و تاسیسات عمومی توسط آنان به آتش کشیده میشود، از این طرف اعمال خشونت ضرورت پیدا میکند و نتیجه آن البته معلوم است. مادامی که در برخی سیاستها و نحوه تعامل با دنیا بازنگری صورت نگیرد و از برخی هزینهها کاسته نشود و روال متعارف اقتصادی با کشورهای دیگر خصوصا اتحادیه اروپا شکل نگیرد و نهادهای خارج از دولت از سیاستهای عمومی دولت تمکین و پشتیبانی نکنند، روزبهروز بر مطالبات افزوده میشود. مردم به چشم خود میبینند که چگونه کسانی که نه میراث پدری داشته و نه خلاقیت اقتصادی دارند، فقط با تکیه بر رانت به ثروتهای افسانهای رسیدهاند. نگاهی به اتومبیلهای چند میلیاردی خیابانهای تهران کافی است که عمق فاجعه را نشان دهد. یک دستگاه مسئول رسیدگی کند که برجهای ساخته شده در تهران و بعضی نقاط ویژه و اتومبیلهای میلیاردی زیر پای جوانان مربوط به چه خانوادههایی است؟ این گونه تبعیضها نیروی محرکه اصلی اعتراضهای اخیر است. چیزی که حساسیت لازم نسبت به آن وجود نداشته است. آئینه چو نقش تو بنمود راست، خود شکن آئینه شکن خطاست.